قرنطینه

 جمله کلیشه ای اول پست های جدید اینه که "بعد از مدت ها ..."

پس امشبم اینجوری شروع می کنم که: بعد از مدت هادارم با لب تاپ پست وبلاگی می گذارم شاید مثلا بعد از 3 سال.

................

از اواخر اسفند تا همین الان در قرنطینه خانگی فرصت را در باب خورد و خوراک و عیش و نیوش غنیمت شمردیم و این شد که وقتی بعد از 20 روز عازم اداره شدیم از فرط چاقیمان همه همکاران انگشت حیرت چه در عیان و چه در خلوت به دهان بردند. اندکی هم این روزها در باب پیشنهادیه پایان نامه همت گماردیم و شد آن چه باید میشد و پیامکی هم به جهت پاچه خواری و عرض تبریک سال نو خدمت استاد فرستادیم تا عذر تقصیر من باب تاخیر بدر اید. 

فعلا احوالات ما از این قرار است تا بعد چه پیش آید.

روز پدر امسال، هفتمین سالی هست که بابا رو در کنارمون نداریم. مرگ عزیزان اونم از نوع درجه یک، اتفاقی هس که ادم رو به مرز کفر و جنون میبره اما بعضی مواقع باید زمان بگذره که ادم حکمت کارهای خدا رو درک کنه. با همه دلتنگی هایی که دارم ته قلبم بی تعارف خوشحالم که الان و توو این شرایط وانفسای مملکت، بابام نیست تا این همه مشکلات و اتفاقات بد این روزها رو ببینه

واووو

این طولانی ترین وقفه من در امر خطیر نوشتن بود بعد سالها چهارنعل قلم فرسایی نمودن در این بلاگ

زندگی در جریانه و ادم با بالا رفتن سن از اوون بالابالاها میاد روی زمین، از نوشتن در مورد عشق و ایده ال ها  باید حواسش چهار چشمی به جیش و پی پی بچه باشه


امروز یا بهتره بگم امشب ١٠ بهمن نود و هشت، مشغول خونه بازی با سروش هستیم روی اوون مبل بزرگه. خونه بازی یعنی با یه سری متکا و پتو، برای بچه چهاردیواری مسقف درست کنی و بعد خودتم زور چپون بری داخلش. بازی خوبیه حتما امتحانش کنید.

پ نوشت: 

ضمنا من دو نقش بابا و اقا گرگه را همزمان دارم ایفا میکنم و بازی زیبا و زیر پوستیم فاطی رو به تحسین (خنده) واداشته