«...و پیوسته در خانقاه بسته داشتی، چون مسافر به در خانقاه رسیدی، او در پس در آمدی و گفتی: مسافری یا مقیم؟ اگر مقیمی درآی و اگر مسافری این خانقاه جای تو نیست، که روزی چند بباشی و ما با تو خوی کنیم، آن گاه بروی و ما را در فراق تو طاقت نبود...»
                                                                                               
                                               (تذکره الاولیاء، ذکر ممشاد دینوری)

محمدرضا شجریان

تنها انسانی که تا یادم میاد لقب استاد رو هم با خود یدک میکشید

زمانی برام یک اسم بود از زبان پدر و موجودی دست نیافتی که در عوالم کودکی خیلی درکی از هنرش نداشتم و بعدها اولین بار با کاست در خیال کم کم علاقمند به صداش شدم.مثل بقیه هنرمندها، شجریان گوش دادنم برای من مربوط به یک برهه زمانی خاص مثلا ۲۲ الی ۲۴ سالگی بود و بعدها کمرنگ شد و خب خودش هم با برخی زیاده روی ها در حوزه های سیاسی در این کمرنگی، بی تاثیر نبود. 

هنرمند جماعت حساس هست و دارای روحیه لطیف و تصمیم گیری های احساسی. اما بستن بال و پر اینها، به اتهام موضع گیری های تند و گاه نسنجیده میتونه اسیب جدی وارد کنه. به نطر من شجریان از زمانی که ممنوعیت هاش زیاد شد، اوضاع بیماریش وخیم تر شد و بعد از مشقت های فراوان، دار فانی رو وداع گفت. 

به امید روزی گه حکومت و هنرمندها بتونن در قبال هم مسئولانه تر رفتار کنند.

امروز دقیقا هفدهمین روز قرنطینه بود و فردا اگر جواب ازمایش پی سی ار منفی باشه می تونم بعد از سه هفته دوباره به زندگی عادی برگردم. و مطابق معمول در ایام سختی ادم می تونه دوباره دوست های واقعی رو از نو بشناسه. بعضیا که از بیماری خبر داشتن حتی از یه زنگ زدن ساده هم دریغ کردن نکنه ویروس از طریق خطوط تلفن هم منتقل بشه. 

خلاصه هرچه که بود به نظر میرسه فعلا بخیر گذشته و یه سری علائم مزمن و اسیب های ریوی باقی مونده که امید دارم در طولانی مدت بهتر بشه